فرجی دیگر

سال هاست در این محله می نشینیم، یعنی از زمانی که من متولد شدم، آزادی تقاطع استاد معین، همان جایی که امروز چند تا از این خاله ها و عموهای رسانه ملی، چادری برپا کرده بودند و برنامه ای...

آنچه امروز دیدم با همه سال ها برایم متفاوت بود آن قدر که مرا که هیچ وقت سابقه نداشته برای 22 بهمن و راهپیمایی، حتی در دفترچه شخصی ام چند خط بنویسم، وادار به نوشتن کرد...

چند ماهی بود در فضای یآس بودم شاید هم بیشتر از چند ماه...از وقتی حجم دلسوزی ام بالا گرفت ! و مدام پای درددل های مردم اطرافم می  نشستم از دانشگاه و محل کار( البته پاره وقت!!) گرفته تا همسایه و همسفرهای بین شهری و درون شهری از دوستانم و تا حدودی اقوام... به ویژه این اواخر به دلیل پروژه ای که مشغولیت فکری ام را دو چندان کرده و مربوطه است به خانواده های شهدای عزیز کشورمان...

از وقتی در اتوبوس نگاه سنگین یک هموطن را بر خودم احساس می کردم و کمی بعدتر که متلکی روانه امثال من می کرد از اطلاعاتی بگیر تا خوردن و بردن و نظافت و !!!! والبته صرفا به دلیل نوع پوششی که داشتم و مشابه پوشش دولتی و حکومتی و خانواده هایی از این دست ! بود همان حجاب بانوی پاکی و عفاف که امروزه در هر موردی استفاده می شود، یک استفاده چند منظوره و بهینه!!!!!!!!!!!!!!!!

فکر نکنید حساسیت است اصلا! حجم این نوع رفتارها نسبت به قبل زیادتر می شد... یا وقتی از دوستان معتقد و همه جوره پای مملکتم می شنیدی که اجاره خانه ها، وضعیت مواد خوراکی ضروری و ... فشار زیادی دارد...

بماند که نمی خواهم از مشکلات اقتصادی بگویم که همه می دانیم، و آن وقت هم  آخر حرف می پرسیدند تو که اقتصاد می خوانی بگو چه می شود آخرش؟ در آن لحظه  من حس بازیگری را پیدا می کردم که نمی خواهد آخر قصه را لو بدهد!! و می گفتم باید وقت دیگری بنشینیم و صحبت کنیم ... و از آن طرف در کلاس درس با مباحثات و مقالات و تحلیل هایی دست و پنجه نرم می کردم که گرچه بعضی هایشان غرض هم داشت ولی 60 درصد بلکه بیشتر، حقیقت بود و عین علم... بعد با خودم فکر می کردم چرا از ریاضیات کاربردی آمدی به اقتصاد!؟؟؟چرا ارشد هم اقتصاد ؟؟؟

خیلی سخت است که آدم ببیند و  بشنود و بداند، ولی نتواند هیچ کاری کند، خیلی سخت است. یک فشار مضاعف روحی است. 

از طرف دیگر بحث تحریم هم شده بود دلیل هر مشکل، که به اذعان بسیاری از اساتیدم که هنوز پایبند انقلاب هستند و سالم، کمتر از ده درصد از مشکلات اقتصادی مان به آن مربوط می شود و بقیه به داخل برمی گردد ملت و دولت:

دولت و مجلسی که سر دعوا دارند با هم و ملتی که انگار یادش رفته هشت سالِ طلایی ایثار و معرفت را و حاضر نیست از جنس بگذرد حال آنکه قبلا از جان می گذشت! به چشم خودم دیدم مکرر،  که مردم عزیز با حرص تمام کارتن کارتن از فلان کالا می بردند که گران است بخر شما هم بخر تحریم(یا به قول شهاب حسینی در حوض نقاشی ترحیم ترحیم!) است گران می شود گران تر !!!!!!!!!! و من هرچه آن وسط تقلا می کردم که من می دانم که اینطور نیست، افسوس که فایده ای نداشت.

از همه بدتر آن بود که پای ایدئولوژی  می آمد وسط که حالا که تحریم فشار آورده چرا زانو نزنیم حداقل یک قدم جلو برویم به سمت آنها و این مساله از همه دردناک تر بود. طبق قواعد اقتصادی اگر تحریم هم نبود وضعیت بهبود کامل نمی یافت یکی به دلیل برخی سیاست های اقتصادی اشتباه که آثار بدی به همراه داشت و دیگری به دلیل دوران گذار اقتصادی که این دولت شجاعت کرد اجرا کرد ولی مسیر را به درستی نرفت و اشتباهاتی داشت ولی به اذعان همان اساتیدم هرچه این دوران گذار به عقب می افتاد شرایط بدتر می شد و این شتری بود که باید درب منزلِ اقتصاد ایران می خوابید! هرچه زودتر هزینه کمتر.

با همه اینها و به قول پیامکی، حمله به نانمان ... امروز همه آمدند. من به حافظه تصویریِ قوی خودم که همه دوستانم هم تایید می کنند  استناد می کنم که با مقایسه تصویر امسال و سال قبل در ذهنم، دقیقا در همان معابر و خیابان ها، امسال جمعیت شرکت کننده حتی بیشتر هم بود و من هر قدم که به فشار جمعیت نزدیک  تر می شدم بغضی گلویم را چنگ می زد که اول از ناباوری ام بود و بعد از شکر خدا...

قبل تر ها می گفتند از اطراف تهران آدم می آورند، امسال حجم اتوبوس ها بیشتر شده بود  تا جایی که در کوچه ما که میانه استادمعین است هم پارک شده بودند و همه مقصدشان مشخص و من از همه پرسیدم و هیچ یک به اطراف تهران نمی رفت!

می گفتند برای خرید و پیاده روی : اگر هم اینطور باشد اولا افراد ترجیح می دهند به جای خلوت بروند برای خرید یا از همان مترو خرید کنند که همان اجناس مترو در بعضی مسیرها دیده می شد ثانیا وقتی مردمی با مملکت مشکل داشته باشند هیچوقت برای این موارد جزئی بیرون نمی آیند چون می دانند آمدن آنها یک پیام بزرگ دارد ...

من هم محلی هایم را می شناسم حتی همان های که غرغر می کردند همان ها که در اتوبوس عصبانی می شدند، همان ها که حجابشان مثل من و تو نبود، همه بودند... از جای دیگر نیامده بودند...

جالب بود در آن جمعیت که متوجه نمی شدی در حال برخورد با چند نفر هستی، هیچ کس غر نمی زد،نظم خاصی در این شلوغی بود بدون مامورانی که جمعیت را سازماندهی کنند البته دیدم که چند نفر بی سیم به دست اوضاع امنیتی را کنترل می کردند و منظورم آنها نیست. فشار جمعیت با یک نظم خاص همراه بود و همان کسی که در روز عادی در اتوبوس و مترو داد می زند که هل ندهید و فریادش خاموش نمی شود،حالا ساکت است فریادی نمی شنوی جز" ماشالله به جمعیت."... یا شعارهایی برای راهپیمایی...

البته ایده آل برای راهپیمایی ها شور همراه با شعور است، اما از طرفی این روز یک جشن است و می تواند شبیه یک پیاده روی خانوادگی باشد یا هر شکل دیگر با حاشیه های متنوع و جذاب ، از دادن عدسی داغ تا کماندوهایی که  مثل مرد عنکبوتی! بر فراز آسمان حرکت می کردند تا برنامه های شبکه های مختلف صدا و سیما، ایستگاه های نقاشی و ...

ولی در عین حال علت حضور هیچ یک از آنها نیست... فقط یک دلیل می تواند داشته باشد :

با خودم زمزمه می کردم یعنی شرمنده شهدا نشدیم ؟؟!

و جمله طلایی گزارش نجف زاده که موقع تولد از کاستی ها نمی گویند، بلکه جشن می گیرند کنار هم.

انقلابم سی و چهار سالگی ت مبارک پیرشی ایشالله!!

پی نوشت :

جشنواره امسال روزنه امیدی بود و نسبت به دو سال قبل فیلم ها واقعا بهتر و با محتوای جذاب تر و فقط ضعف بعضی کارها کشش کم قصه یا نبود قصه بود. از فیلم هایی که دیدم اینها را توصیه می کنم و در اولین فرصت از هرکدامشان خواهم نوشت:

سر به مهر / دهلیز/ حوض نقاشی/ دربند/ رسوایی( البته حرف دارم براش)

و انتخاب داوران به مردم نزدیک بود به جز هیس! دخترها... که خودم هم فرصت نکردم ببینم

امروز به همه چیز امیدوار شدم...ای کاش مسئولین هم همگام شوند با این حضور


نوشته شده در دوشنبه 91/11/23ساعت 2:16 صبح توسط پرنده نظرات ( ) |

Design By : Pars Skin